ارث

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

 تهیه شده توسط :حسین شادمان  کارشناس حقوق قضایی

مطالب ذیل با بیانی شیوا توسط دکتر ابوالحسن محمدی استادیار حقوق اسلامی نوشته شده است ، و اینجانب حسین شادمان چندین مرتبه مطالب زیر را مطالعه کرده ام و نکات بسیاری را از آن استخراج نموده ام ، لذا به شما دانشجویان حقوق پیشنهاد میکنم به دقت مطالب مذکور را مطالعه نمایید . باتشکر

حقوق مدنی

دكتر ابوالحسن محمدي 
استاديار حقوق اسلامي 

طرح بحث _ هر يك از خيارات بعد از فوت منتقل بوارث مي شود (قانون مدني ماده 445) قانون مدني در اين ماده بصراحت تمام خيارات را قابل انتقال بارث دانسته و به بحث و اختلاف مفصلي كه در فقه دراين باره شده و مساله را مبتني نموده اند بر اينكه خيار حق است يا حكم پايان داده است
در شرح ماده بالا و روشن شدن زواياي تاريك اين بحث بايد مطالب زير را تشريح نمود
آيا تمام خيارات قابل انتقال بارث مي باشد؟ 
آيا خيار بهمه وراث ميرسد يا ببعض آنها؟ 
چگونگي اعمال خيار ورثه
طرف ديگر معامله در برابر اعمال خيار چه وضعي پيدا مي كند؟ 
بچه نسبتي خيار بارث برده مي شود؟ 
فصل اول 
آيا تمام خيارات قابل انتقال بارث است؟ 
قانون مدني در ماده 445 بطور عموم تمام خيارات را قابل انتقال بارث دانسته است و تنها دو مورد را استثنا نموده
اول موردي كه خيار شرط بقيد مباشرت اختصاص بشخص مشروط له داده شده باشد (مانند 446 قانون مدني). 
دوم _ هرگاه شرط خيار براي شخصي غير از متعاملين باشد (ماده 447 قانون مدني). 
بطور خلاصه مي توان گفت قانون مدني تمام خيارات را قابل انتقال بارث دنسته جز بعض موارد خيار شرط را زيرا هر دو مورد استثنايي كه در پيش از مواد خيار شرط است و بعض موارد خيار شرط نه تمام آن
در مورد اول فرض اين است كه طرفين اعمال خيار را منحصر و محدود بشخص صاحب خيار نموده اند و اين امر مانندتمام اموريكه مقيد بقيد مباشرت است در صورتيكه مباشرت مقدور نباشد از بين مي رود مانند اينكه در بيع باين نحو شرط شود كه هرگاه فروشنده بخواهد مي تواند پس از سه روز شخص فسخ نمايد در اين صورت اگر در اين مدت فروش بميرد خيار ساقط مي شود و بارث منتقل نمي شود چه اين خيار مانند ساير حقوق شخصيه قائم بشخص است و بارث نميرسد مانند حق حضانت و حق تقدم در مشتركات عمومي 
در مورد دوم فرض اين است كه طرفين معامله به شخص بيگانه اي اختيار داده اند كه معامله را فسخ يااجازه نمايد و با صطلاح خيار براي شخص ثالث باشد . چنين اختياري كه بمنزله تحكيم و داوري است مختص بشخص است و بورثه اش قابل انتقال نيست زيرا اصولا چنين شخصي سمتي در معامله نداشته جز اينكه طرفين يا يكي از آنها باو داوري داده اند كه معامله را فسخ يا امضا نمايد و اين حق بشخص او داده شده و قابل توريث نمي باشد
وضع اشتراط موامره در اينجا سوالي پيش مي آيد و آن اين است كه آيا اين استثنا مربوط بخيار شرط براي اجنبي است فقط يا شامل خيار شرطي كه در اصطلاح فقها اشتراط موامره گفته مي شود نيز ميشود؟ 
توضيح آنكه بطوريكه در خيار شرط گفته شده است قراردادن شرط براي بيگانه دو صورت دارد
يكي اينكه بيگانه حق دارد معامله را امضا يا فسخ نمايد و اين حق را مي تواند شخصاً اعمال نمايد و مختص بخود او است نه از باب وكالت بلكه همانطور كه اشاره رفت از باب حكميت است يني بيگان مي تواند معامله را فسخ يا امضا نمايد و طرفين اين حق را نداشته نقشي در اعمال خيار ندارند
دوم – اشراط موامره است و آن اين است كه بيگانه درباره امضا يا فسخ معامله نظ مي دهد ولي اعمال خيار وسيله يكي از طرفين معامله خواهد بود نه وسيله خود او و در واقع بيگانه نقش يك مشاور را بازي مي كند, اگر نظر و عقيده او بر لزوم معامله باشد طرفين ملزمند كه معامله را امضا نمايند و اگر عقيده بفسخ داشته باشد طرفين الزامي به پيروي از اين نظر مشورتي ندارند بلكه بميل خودشان اگر خواستند معامله را فسخ و گرنه امضا مي نمايند و بهرحال اعمال خيار وسيله طرفين معامله انجام مي گيرد نه وسيله شخص بيگانه
با توجه به اين دونوع خيار شرط اين سئوال پيش مي آيد كه ماده 447 قانون مدني ناظر بهر دو نوع است يا بيكي از آنها و آن يك كدام است؟ 
ظاهر عبارت ماده اين است كه منظور صورت اول از دو صورت است و نتيجه اين مي شود كه خيار اشتراط موامره تحت عموم ماده باقي مانده قابل انتقال بورثه است لكن بوحدت ملاك مي توان گفت صورت دوم (اشتراط موامره) نيز حكم حكم صورت اول را دارد. زيرا در اين صورت بيگانه شخصاً مورد نظر بوده مشاوره و كسب نظر و عقيه شخص او مورد نظر بوده كه از امور مباشرتي و اختصاص است و قابل انتقال بورثه نمي باشد. بلكه مي توان گفت بقياس اولويت صورت دوم مشمول ماده است زيرا همانطوري كه گفته شد در خيار شرط براي اجنبي بصورت اول حق خيار و اعمال حق هر دو براي اجنبي است و حال آنكه دراشتراط موامره شخص اجنبي فقط حق خيار يعني اختيار فسخ و امضا دارد ولي اعمال آن با طرفين معامله است و وقتي كه مورد اول قابل انتقال بورثه نباشد مورد دوم كه ضعيفتر است بطريق اولي قابل انتقال نيست
وضع خيار مجلس _ سومين موردي كه در موروثي بودنش اختلاف است خيار مجلس در صورت فوت يكي از طرفين يا هر دو طرف معامله است اين مساله در فقه مورد اختلاف است ولي قانون مدني متعرض آن نشده , بي مناسبت نيست اول مساله را از نظر فقهي بررسي نموده سپس حكم مساله را از نظر قانون مدني جستجو نمائيم
حكم مساله از نظر فقهي _ فقها اماميه خيار مجلس را موروث ميدانند بعض از فقهاي عامه آنرا موروث نمي دانند و شيخ انصاري در متاجر مبنايي بدست داده و نتيجه قول علماي اماميه را صحيح ميداند و اينك شرح هر يك
عقيده آن دسته كه خيار مجلس را موروث نميدانند _ آنها كه خيار مجلس راموروث نمي دانند چنين مي پندارند كه دليل اثبات اين خيار براي نفي آن در اين مورد كافي است , زيرا روايت البيعان بالخيار مالم يفترقا كه دليل اثبات اين خيار است ثبوت خيار مجلس را محدود و موقت بزمان عدم افتراق نموده پس با افتراق و جدائي خيار ساقط ميشود و وقتي با جدائي جسماني خيار ساقط با جدائي روح و مرگ بطريق اولي افتراق صادق و خيار ساقط است
براين استدلال ايراد شده كه منظور افتراق روحاني نيست بلكه افتراق جسماني است و با مرگ ومفارقت نمي توان گفت افتراق حاصل شده , اولويت نيز ممنوع است
عقيده آنهايي كه خيار مجلس را موروث ميدانند _ دليل آنها كه خيار مجلس را موروث ميدانند اين است : آيات ارث و حديث ماترك الميت في حق فلوارثه و اجماع دلالت دارد بر اينكه خيار مجلس بارث ميرسد و اما اينكه بچه نحو بارث ميرسد باز مورد اختلاف است بعضي مي گويند اگر وارث در مجلس عقد باشد بارث مي رسد و گرنه, نه و بنابراين قول در صورت تعدد ورثه و حضور بعضي غيبت بعضي ديگر عقايد بر مبناي چگونگي استحقاق ارث خيار كه بعد خواهد آمد مورد اختلاف است بعضي ديگر مي گويند حضور وارث لازم نيست بلكه تا زمان بقا مجلس اخبار يعني وضع و حالتي كه بوارث خير رسيده خيار باقي است مانند مجلس زوال اكراه در صورت اجبار بجدائي و عده ديگر مي گويند در اين صورت خيار مجلس براي هميشه باقي است مگر اينكه بيكي از مسقطات ديگر اسقاط شود زيرا افتراق مورد نظر در روايت البيعان بالخيار افتراق اخياري است و چون با مرگ فرض افتراق اختياري ديگري تحقق نمي يابد پس خيار بابن سبب ساقط نمي شود و هميشه براي وارث باقي است مگر اينكه بسبب ديگري ساقط شود
كدام نظر صحيح است؟پس از بررسي دلايل اقوال بالا آنچه بنظر ميرسد اين است كه حضور وارث در مجلس عقد لازم نيست و افتراق نيز بجدائي هر يك از طرفين عقد حاصل مي شود و فقط تا زمانيكه ميت در جاي خود و طرف ديگر در مجلس عقد باقي هستند خيار مي ماند و با بردن ميت يا جدايي طرف ديگر ساقط مي گردد و وراث در اين فاصله حق خيار دارد يعني در صورت علم بمعامله و خيار و فوت مورث مي تواند آنرا مادامي كه افتراق بمعنايي كه گفته شد حاصل نشده اعمال نمايد و در صورت جهل بمعامله يا جهل بخيار يا حصول افتراق خيار ساقط مي شود و اما نحوه استحقاق و چگونگي اعمال خيار در صورت تعدد ورثه مبتني بر عقيده اي است كه در آن باب ها اتخاذ خواهد شد
عقيد شيخ انصاري _ شيخ انصاري هر چند در نتيجه باعقيده فقهاي اماميه در موروث بودن خيار مجلس موافق است ولي استدلال آنها را به آيات و اخبار مبتني مي نمايد بر اينكه ثابت شود خيار والا حق است نه حكم و ثانياً حق قابل انتقال بارث است براي روشن شدن نظريه ايشان كمي از عبارات متاجر نقل ميشود
(
اقول الاستدلال علي هذا الحكم بالكتاب والسنه الواردين في ارث ماترك الميت يتوقف علي ثبوت امرين احدهما كون الخيار حقاً لا حكماً … الثاني كونه حقاً قابلا للانتقال…) 
اين مبني اجمالا مورد قبول فقهاي اماميه است و ورود در آن بي نتيجه است و فقط اشاره اي بمعناي حق و حكم و قابليت انتقال حق مي شود تا روشن شود كه شيخ چه ميخواهد بگويد
حق و حكم 
حق سلطه و اقتدار است براي شخص بر چيزي, نظير سلطه مالكيت , منتهي ضعيفتر از آن مثلا در حق انتفاع يا ارتفاق دارنده حق بر آنچه مورد انتفاع يا ارتفاق است سلطه و اقتداري دارد نظير اينكه مال خودش باشد با اين تفاوت كه اگر مال خودش بود مي توانست هر تصرفي بخواهد بنمايد و حالا فقط بعض تصرفات را مي تواند انجام دهد ولي حكم هيچگونه سلطه و اقتداري نمي دهد مثلا وقتي قانونگزار بهره پول را مجاز ميداند سلطه اقتداري بكسي نمي دهد بلكه فقط منع قانوني را از آن برداشته است
حق قابل نقل و ابتقال واسقاط است و حكم چنين بدين معني كه حكم را بميل كسي واگذار نكرده اند كه بتوان آنرا فروخت يا بخشيد يا ساقط كرد يا بارث برد ولي حق تمام اين آثار يا بعض آنرا دارد
با اين همه حقوقي نيز وجود دارد كه اين آثار را ندارد مانند حقي كه موقوف له بر مورد وقف دارد حق استفاده از مشتركات عمومي حق حضانت و غيره
مواردي نيز هست كه معلوم نيست حق است يا حكم مثل رجوع شوهر در طلاق رجعي (حاشيه مرحوم سيد محمد كاظم يزدي بر مكاسب). 
حكم مسئله از نظر قانون مدني 
آيا خيار مجلس از نظر قانون مدني موروث است؟ 
همانطوري كه در آغاز اشاره شد چنين بنظر مي رسد كه عموم ماده 445 قانون مدني اين مورد را نيز فرا مي گيرد و قانونگزار با اين ماده عام و كلي بهمه اختلافاتي كه در فقه در اين مورد وجود دارد پايان داده است و اما اينكه حضور ورثه شرط است يا خير و سقوط خيار بچه نخواست؟ از اين ماده استفاده نمي شود و مي توان با استفاده از روح ماده و مباني آن كه فقه اماميه است گفت كه حضور وارث شرط نيست و سقوط آن ببردن ميت يا بجدائي طرف ديگر و خلاصه به از هم پاشيدن مجلس است و مادام كه مجلس باقي است وارث ميتواند در صورت بمعامله و بخيار آنرا اعمال نمايد و اما نحوه استفاده و چگونگي اعمال ورثه متعدد بستگي دارد باينكه در آن ابواب چه عقيده اي داشته باشيم
فصل دوم 
آيا خيار بهمه وارث ميرسد يا ببعضي آنها؟ 
دانستن پاسخ پرسش بالا بستگي دارد باينكه بدانيم آيا ارث خيار مشروط بامكان استفاده از مورد آن است يا خير؟ 
مورد خيار _ مقدمه بايد دانست كه مورد خيار اعم است از مبيع و ثمن زيرا در صورت اعمال خيار بصورت فسخ هر دو مورد معامله يعني مبيع و ثمن تغيير وضع داده بملكيت ديگري در مي آيد و در صورت اعمال خيار بصورت امضا هر دو مورد معامله در ملكيت خريدار و فروشنده تثبيت ميشود پس در موارد زير هر جا از مورد خيار نام برده مي شود منظور مبيع و ثمن هر دو است
ملازمه بين اعمال خيار و امكان استفاده از مورد آن 
پس از اين مقدمه بايد روشن كنيم كه آيا ارث خيار شروط بامكان استفاده از مورد آن است يا خير و بعبارت ديگر بين اعمال خيار و امكان استفاده از مورد آن ملازمه است يا خير؟ 
اكثراً اعمال خيار براي استفاده از مورد آن است مثلا هرگاه شخصي دراثر معامله اي مغبون مي شود در اثر غبن و ضرر خيار دارد براي اينكه بتواند مال از دست رفته خود را بثمن كمتر پس بگيرد و از آن استفاده نمايد يا اگر در اثر عيب مبيع خريدار زيان ديده باشد خيار خيار عيب باوامكان ميدهد معامله را بهم زده عين مال خود را بدست آورده و يا نسبت تفاوت بين صحيح ومبيع از ثمني كه داده است باز بدست آورد و باصطلاح ارش بگيرد. ولي اين وضع عموميت ندارد زيرا مواردي نيز پيدا مي شود كه خيار وجود دارد در حاليكه صاحب خيار نمي تواند از مورد آن استفاده برد مثلا در خيار شرط براي بيگانه بيگانه صاحب خيار است (منظور از بيگانه كسي است كه طرف معامله نبوده و در اصطلاح به او شخص ثالث يا اجنبي گفته مي شود يعني طرفين معامله با و حق اختيار داده اند كه معامله را فسخ نموده يا امضا نمايد در حالي كه خود او از مورد خيار استفاده نمي كند. مثلا هر كسي ملك خود را مي فروشد و براي پدرش خيار شرط قرار ميدهد پدر او از اعمال خيار هيچ سودي نمي برد زيرا اگر معامله را امضا نمايد مبيع ملك خريدار و ثمن ملك فروشنده و ثمن بملكيت خريدار بر مي گردد و بصاحب خيار كه آنرا اعمال كرده چيزي نميرسد پس مي بينيم كه اعمال خيار در اين مورد همراه با استفاده از مورد خيار نمي باشد
اين وضع مختص بصورتاول خيار شرط است و صورت دوم يعني اشتراط موامره چنين نيست زيرا در اين صورت صاحب خيار ظاهراً يكي از طرفين است نه شخصي كه مورد مشاوره قرار خواهد گرفت
مورد ديگري كه اعمال خيار مستلزم استفاده از مورد آن براي شخص صاحب خيار نيست بعض از موارد وكالت است فرض كنيم شخص وكيل باشد در انجام بيع خيار نيست بعض از موارد وكالت است فرض كنيم شخص وكيل باشد در انجام بيع ( نه فقط در اجرا صيغه) و در غياب موكل اقدام بانجام بيع نمايد حسب مستفاد از ماده 397 قانون مدني كه مي گويد: هر يك از متباينين بعد از عقد في المجلس و مادام كه متفرق نشده اند اختيار فسخ معامله را دارند) خيار مجلس براي وكيل حاصل است نه براي موكل زيرا اولا وكيل عنوان متبايع را دارد و دليلي نيست بر اينكه متايع حتماً بايد مالك باشد و ثانياً موكل چون در مجلس عقد نبوده نمي تواند خيار داشته باشد پس صاحب خيار وكيل است در حالي كه اگر معامله را امضا يا فسخ نمايد بخود او تفعي نخواهد رسيد
از دو مورد بالا به اين نتيجه مي رسيم كه بين اعمال خيار و استفاده از موارد آن ملازمه نيست. اين نتيجه را مي توان بدين توجيه تاييد كرد كه خيار اختيار انحلال يا ابقا معامله است و ارتباطي بملكيت مورد و امكان استفاده از آن لزوماً ندارد و اين معني از تعاريفي كه براي خيار نموده اند بخوبي استفاده مي شود (الخيار ملك الفسخ ) يا (الخيار ملك اقرار العقد و ازالته) يا ( الخيار ملك لتملك المعوض لنفسه اولمن نصب عنه ) و غيره
از آنچه گذشت نتيجه گرفتيم كه اعمال خيار ملازمه اي با امكان استفاده از مورد آن ندارد از اين مطلب نتيجه مي گيريم كه ارث خيار نيز مشروط بامكان استفاده از مورد آن نيست و اين مطلب را به بيان ديگر نيز مي توان بيان كرد. ارث خيار تابع ارث مال نيست (متاجر شيخ انصاري دراحكام خيار). 
فروع مساله _ بر اين مطلب فروعي متفرع است : از جمله اينكه اگر دين ميت مستغرق تركه اش باشد يعني بدهيش بيش از اموالش باشد و در صورت فسخ معامله , مورد معامله بورثه نرسد بلكه در برابر دين ميت بطلبكاران داده شود اين امر مانع نمي شود كه خيار موروث نباشد يا در اين مورد بارث نرسد , و يا ورثه نتوانند آنرا اعمال نمايند
فروع ديگر ارث زوجه از خيار اموال غير منقول و ورثه (غير فرزند اكبر) از حبوه و ارث كافر يا قاتل است و ذيلا بشرح هر يك مي پردازيم كه اينان از ارث اموال محرومند (دو دسته اول بعض اموال و دو دسته اخير از تمام اموال ) مي خواهيم بدانيم در موارد حرمان از اموال آيا از خيار آن هم محرومند يا خير؟ 
بنظر مي رسد بهتر است بدواً مختصري در اطراف ارث بردن اينان از اصل اموال نوشته شود و بعد بارث خيار آنها بپردازيم
قتل عمد و كفر از موانع ارث شمرده شد زن از بعض اموال شوهر ارث نمي برد و چند چيز است كه بپسر ارشد اختصاص يافته است
1 _
قتل _ قانون مدني در ماده 880 مي گويد : قتل از موارنع ارث است بنابراين كسي كه مورث خود را عمداً بكشد از ارث ممنوع ميشود اعم از اينكه قتل بالمباشره باشد يا بالتسبيب و منفرداً باشد يا بشركت ديگر ) حال با توجه به اين ماده و آنچه كه گفته شد كه ارث خيار تابع ارث مال نست مي خواهيم بدانيم آيا وارثي كه عمداً مورث خود را بنقل رسانيده و از ارث اموالش محروم است آيا خيار معامله اي را كه او در زمان حيات انجام داده است بارث مي برد يا خير؟ 
2 _
كفر _ قانون مدني در مورد كفر تصريحي ندارد لكن مستفاد از عنوان فصل مربوط بشرايط و موانع ارث چنين است كه تمام موانع ارث را ذكر ننموده بلكه بتغير قانون (جمله اي از موانع ارث) را گفته است بااين وضع آيا كفر را مانع ارث ميداند يا نمي داند بحثي است كه در حقوق مدني بايد بررسي شود ولي در حقوق اسلام مسلم است كه وارثي كه كافر باشد از مورث خود ارث نمي رد براي استشهاد عبارت لمعه و شزح لمعه در اين مورد چنين است : (يمنع الارث للمسلم الكفر بجميع اضنافه و ان انتحل معه الاسلام فلايرث الكافر حربياً كان اوذمياً خارجياً كان ام ناصيباً ام غالياً ) با اين ممنوعيت آيا مي توان گفت چون ارث خيار تابع ارث مال نيست و ارث كافر خيار معاملات مورث خود را بارث مي برد؟ 
3 _
ارث زوجه _ زن از بعض اموال شوهرات ارث نمي برند اين حكم در فقه و قانون مدني مصرح است لكن در شرائط و كيفيت آن در فقه اختلاف و بحث است ماده 946 قانون مدني در اين مورد چنين است : (زوج از تمام اموال زوجه ارث مي برد ليكن زوجه از اموال ذيل : 1 – از اموال منقوله از هر قبيل كه باشد 2 _ از ابنيه و اشجار) و ماده 947 اضافه مي نمايد : (زوجه از قيمت ابنيه و اشجار ارث مي برد و نه از عين آنها…). 
حال با توجه به آنچه كه گذشت كه ارث خيار تابع ارث مال نيست اين بحث پيش مي آيد كه آيا زن معامله اي را كه نسبت به اين گونه اموال شوهرش در زمان حيات انجام داده است ارث مي برد يا خير؟ 
4 _
حبوه پسر بزرگ متوفي چند چيز را بنام حبوه از پدر خود بارث مي برد اين مساله مورد اتفاق فقه اماميه و قانون مدني ايران است و عبارت ماده 915 قانون مدني اين است : (انگشتري كه ميت معمولا استعمال مي كرده و همچنين قرآن و رختهاي شخصي و شمشير او به پسر بزرگ او ميرسد) بنابراين فرزندان ديگر از اين چهار چيز محرومند حال اگر پدر يك يا همه اينها را فروخته و در زمان خيار مرده باشد آيا فرزندان ديگر از خيار آن استفاده مي كنند يا خير
براي جواب بسئوال و حل مساله بايد بين موارد فرق گذاشت در دو مورد اموال (و ارث قاتل و كافر) قتل و كفر از موانع ارث است مطلقا و استثنايي براي آن نه در مورد اموال و نه در مورد خيار پيش بيني نشده بنابراين وارث قاتل و كافر از ارث خيار هم محرومند
اصل دو مساله _ ممكن است اين بحث پيش آيد كه در صورت شك در اينكه فردي از عام خارج و جزو مستثني است يا خير از موارد تمسك بعموم عام است مثلا هرگاه بگويند اكرم العلما الاالفساق و در فسق زيد شك باشد زيد مشمول عموم العلما بوده و واجب الاكرام خواهد بود و در مورد بحث نيز ماده 445 قانون مدني مي گويد: (هر يك از خيارات بعد از فوت منتقل بوراث مي شود ) و ماده 880 همان قانون مي گويد (قتل از موانع ارث است …) و ما شك داريم دراينكه ارث خيار نيز مستثني شده يا خير پس بايد مشمول عموم ماده اول باشد يعني در اينكه ارث خيار نيز مستثني شده يا خير پس بايد شمول عموم ماده اول باشد يعني از خيار نيزارث برد
ولي اين اشكال وارد نيست زيرا در اينجا شكي وجود ندارد و اطلاق ماده ها حاكم بر قضيه است چه ماده مزبور قتل را مانع ارث دانسته و اضافه مي نمايد( كسي كه مورث خودرا عمداً بكشد از ارث محروم است ) بنابراين با وجود اطلاق ماده ديگر شكي باقي نمي ماند كه وارث قاتل مطلقا از ارث محروم است حتي از ارث خيار و همين طور در مورد كافر از نظر فقه اماميه
نتيجه _ باوصف اينكه ارث خيارتابع ارث مال نيست وارث قاتل و كافر بعلت منع قانوني ازارث خيار محرومند
و اما در دو مورد دوم يعني زوجه نسبت به اراضي و غير ارشد نسبت به حبوه وضع متفاوت است در اينجا اينان از ارث محروم نشده ان بلكه از ارث بردن اموال مخصوصي مستثني شده اند و بايد ديد ارث خيار نيز در مواردي كه از عين اموال ارث نمي برند مستثني شده است يا خير؟ 
1 _
حكم مساله از نظر قانون مدني ايران _ در اين دو مورد قانونگزار ساكت است و شارحين قانون مدني از نظر تحليلي زوجه متوفي را از خياري كه متعلق آن زمين است بهره مند مي دانند
بنظر ميرسد با توجيهي كه بعداً بعمل مي آيد و صحيح ترين قول فقها نيز تشريح و برگزيده مي شود بتوان اين عقيده را پذيرفت . زيرا چنانكه خواهد آمد خيار حقي است مجعول لحاظ ذات و نفس خود نه بملاحظه مورد آن بنابراين زوجه و فرزندان ديگر متوفي (غير پسر بزرگ) از خيار معاملات اموالي كه از آن محرومند, ارث خواهند برد 
_
بعلاوه مي توان گفت كه اينان از مورد خيار نيز بهره مند مي شوند زيرا بطوريكه گفته شد مورد خيار مجموع دو مورد معامله است هم مبيع و هم ثمن و در جائيكه ملك غير منقول مثلا مورد معامله قرار گرفته باشد ثمن آن كه ديگر غير منقول نيست وزن خواهد توانست از آن ارث برد پس منعي براي استحقاق خيار آن وجود ندارد و همچنين در مورد حبوه اگر فروخته شده باشد از ثمن آن همه وراث حتي غير از پسر بزرگ استفاده مي كنند پس منعي براي استحقاق خيار آن وجود ندارد
سومين دليلي كه مي توان براي ارث خيار اين دو دسته آورده اين است كه بطوري كه اشاره شد بموجب متون قانوني زوجه و اولاد و ارثند و بموجب مواد 946 و 947 زوجه و بموجب ماده 915 اولاد (غير از پسر بزرگ) از بردن بعض اموال محروم شده اند لكن در مورد حقوق هيچ استثنايي در قانون وجود ندارد و جائي براي بحث اينكه اين دو دسته از حقي محروم باشند وجود ندارد پس اين دو دسته نيز خيار را بارث مي برند
نتيجه اينكه اين دو دسته از خيار ارث مي برند
2 _
حكم مساله در فقه اماميه
در فقه اماميه در اين مورد چهارنظريه و چهار قول است : بعضي گفته اند زوجه مطلقا خيار را بارث مي برد. بعضي گفته اند مطلقاً ارث نمي برنددسته سوم گفته اند اگر مورث زميني را خريده باشد زوجه اش خيار آنرا بارث مي برد و اگر زميني را فروخته باشد ارث نمي برد قول چهارم عمس قول سوم است اكنون اختصار باستدلال هر يك ميپردازيم
استدلال قول اول _ آنها كه معتقدند زوجه و فرزندان ديگر متوفي (غير از پسر بزرگش) از خيار معامله اموالي كه از آن ارث نمي برند محرومند استدلالشان چنين است خيار وسيله اي است براي باز گرداندن آنچه از دست رفته وپس دادن آنچه بدست آمده هرگاه فرض شود و ارثي نمي تواند اينكارا بكند ديگر خيار فسخ داشتن او بي معني است ظاهراً صاحب جامع المقاصد اين عقيده را دارد هر چند صاحب منيه الطالب عقيده او را طوري ديگر دانسته است
استدلال قول دوم _ اين قول را صاحب جواهر برگزيده و استدلال آن اين است خيار تسلطي است بر فسخ و امضا عقد و ارتباطي بامورد معامله ندارد و بنابراين زوجه و فرزندان ديگر متوفي نيز از آن بهره مند مي شوند مرحوم سيد محمد كاظم يزدي نيز همين عقيده را دارد و عبارت ايشان در حاشيه مكاسب چنين است
استدلال قول سوم _ فخر المحققين اين قول را پذيرفته و به تفسير او عقيده علامه نيز همين است توضيح اينكه علامه در قواعد در اين مورد عبارتي دارد كه مورد اختلاف شارحان آن شده فخر المحققين و سيد عميد آنرا بنحوي و صاحب جامع المقاصد آنرا بنحو ديگر تفسير كرده اند عبارت قواعد اين است : الخيار موروث بالحصص كالمال في اي النواعه كان الا الزوجه غير ذات الولد علي اشكال اقربه ذلك ان اشتري بخيار لترث الثمن) آنچه بين شارحان (فظهر ان الحق ارثها من الخياز ملطقا و ان كان العوضان كلا هما من العقار
قواعد منشا اختلاف شده كلمه ذلك در اين عبارت قواعد است , بتفسير فخر المحققين و سيد عميد و شهيد اول مشاراليه كلمه ذلك ارث بردن از مستثني منه است و معني چنين مي شود تمام خيارات مانند اموال بنست سهم الارث بارث برده مي شود جز در مورد همسري كه فرزند نداشته باشد در اين مورد اشكال است اقرب اين (ارث بردن) است تا از بهاي زميني كه شوهرش خريده (و در نتيجه اعمال خيار آن بها بر مي گردد) بهره مند شود بنابراين تفسير علامه نيز از قائلين بقول سوم است لكن بنا به تفسير صاحب جامع المقاصد مشاراليه (ذلك) عدم ارثي است كه از مستثني استفاده مي شود و بنابراين تفسير علامه از قائلين بقول اول است و معناي عبارت چنين است: تمام خيارات مانند اموال بنسب سهم الارث بارث برده مي شود جز در مورد همسري كه فرزند نداشته باشد دراين مورد اشكال است اقرب اين (ارث نبردن) است اگر متوفي زميني خريده باشد بخيار و همسرش بخواهد آنرا فسخ كند تا از بهايش ارث برد
بهرحال استدلال اين قول اين است كه در صورتيكه متوفي زميني خريده باشد زوجه در صورتيكه معامله را فسخ كند مي تواند از ثمن معامله بهره مند شود پس خيار فايده دارد وزن از آن بهره مند مي شود ولي در صورتيكه متوفي زميني فروخته باشد فسخ معامله نفعي بزن نمي رساند زيرا زمين بملكيت متوفي ميگردد كه زن نمي تواند از آن ارث برد پس خيار او بي فايده است شيخ مرتضي انصاري در كتاب متاخر اين قول را برگزيده است به اين عبارت : (فما اختاره في الايضاح من التفصيل مفسراً به عباره والده في القواعد لا يخلو عن قوه). 
استدلال قول چهارم _ اين است كه در صورتيكه متوفي زميني خريده باشد اين زمين ديگر بزن نمي رسد وارث سايرين است وزن حق ندارد در ملكيت آنها تصرفي نمايد ولي در صورت عكس مساله يعني در صورتيكه متوفي زميني را فروخته باشد بهاي آن متعلق حق زوجه نيز هست و مي تواند در آن تصرف نمايد , پس در صورت اول خيار ندارد و در صورت دوم خيار دارد. كدام نظر صحيح است؟ با در نظر گرفتن اقوال و استدلالات آن بشرحي كه گذشته قول دوم كه صاحب جواهر برگزيده بنظر مستدل تر مي آيد وزن و فرزندان (غير از پسر بزرگ) متوفي از خيار معاملات ارث مي برند هر چند مورد آن معامله را نتواند بارث ببرند. زيرا عقلائي است كه خيار نفساً و موضوعاً مجعول باشد زيرا اختيار و سلطه اي است كه نزد عقلا و در عرف مطلبو است و لزومي ندارد كه آنرا بلحاظ امكان بدست آوردن مال مطلوب دانست زيرا قدرت خود نفساً و صرفنظر از فوائد و آثار آن مطلوب است بديهي است عقلا امكان دارد جعل خيار بنحو دوم نيز باشد ولي دليلي بر اثبات آن نداريم
يادآوري _ اين بود نقل اقوال و قول مختار در ارث خيار زوجه ارث خيار فرزندان (غير از پسر بزرگ ) نسبت به معاملات بر اموال حبوه نيز بر حسب هر يك از عقايد بلا همان حكمي را دارد كه در ارث خيار زوجه گفته شد
فصل سوم 
چگونگي اعمال خيار ورثه 
در اينكه وراث متعدد چگونه از يك حق خيار استفاده ميكنند اختلاف است قانون مدني وارد اين بحث نشده و شارحين آن از نظر تحليلي توافق ورثه را در اعمال خيار لازم دانسته اند در فقه اماميه اقوال در اين مساله متعدد است و تا آنجا كه بنظر رسيده چهار قول است
قول اول _ هر يك از ورثه مستقلا خيار دارند و هريك مي توانند معامله را فسخ نمايند هر چند ديگران امضا نموده باشند و فسخ بر امضا مقدم است
قول دوم _ هريك از ورثه بنسبت سهم الارث خود خيار دارند هرگاه همگي فسخ يا امضا كنند بحثي پيش نمي آيد و اگر بعضي امضا كنند بحثي پيش نمي آيد و اگر بعضي فسخ و بعضي امضا كنند معامله به نسبت سهم آنكس كه فسخ نموده و به نسبت سهم ديگران امضا مي شود لكن طرف ديگر معامله خيار تبعض صفقه پيدا مي كند
قول سوم _ مجموع ورثه بصورت عموم مجموعي خيار را بارث مي برند به اين معني كه يا بايد با هم فسخ كنند يا با هم امضا نمايند
قول چهارم _ مجموع ورثه بصورت عموم بدلي خيار را بارث مي برند بدين معني كه هر يك از ورثه زودتر فسخ يا امضا نمايد خيار تمام شده و ديگران حق ندارند اقدام ديگري مخالف اقدام او بنمايند
اكنون بررسي هر يك از اقوال و استدلال آنها و اينكه كدام صحيح و كدام نا صحيح است مي پردازيم
دليل قواعد اول – قائلين باينقول بحديث نبوي ص ماترك الميت من حق فلوارثه استناد نموده اند باين بيان كه ظاهر اين حديث اين است كه هر حقي را كه متوفي بجا بگذارد بوارث ميرسد و چون بخلاف مال كه نمي تواند ملك چند نفر بنحو مستقل باشد حق ميتواند بچند نفر مستقلا تعلق گيرد پس خيار بنحو استقلال بهر يك از ورثه تعلق مي گيرد مثل حق شفعه كه هر يك از شركا مي تواند از آن استفاده نمايند و مانند حد قذف كه با عفو بعضي از صاحبان حق از بين نميرود
ايراد بر اين قول _ بر اين قول دو گونه ايراد شده يكي بر استدلال آن و ديگري بر استنتاج از آن : بيان ايراد اول اين است كه حديث نبوي ص چنين ظهوري ندارد و خيار حق واحد شخصي است كه نمي توان آنرا تجزيه و تقسيم نمود بعلاوه همين حديث در مورد ارث اموال نيز مورد استناد واقع شده با اين تفسير لازم مي آيد روايت در دو معني استعمال شده باشد زيرا در اموال بنحو تجزيه و تقسيم و در حق خيار بنابراين قول بنحو استقلال است بيان ايراد دوم اين است كه بفرض صحت اين قول هر يك از ورثه حق خيار مستقلي دارند مانند دو يا چند وكيل كه مستقلا اختيار داشته باشند در اين صورت بايد عمل هر يك كه مقدم است هر چند باشد صحيح باشد چه فسخ و چه امضا و معني ندارد بگوييم هر يك مي تواند فسخ كنند هر چند ديگران امضا نمايند و فسخ بر امضا مقدم است
ايرادي ديگر _ بعضي از فقها ايراد ديگري بر اين قول وارد نمود است
بدين بيان كه مي گويد اين عقيده ثبوتاً غير معقول است نه اينكه ثبوتاً ممكن است و در مرحله اثبات دليلي بر آن نيست چنانكه ظاهر ايراد اول است زيرا حق خيار از اضافات و اعتبارات باصطلاح فلسفي است و يك امر واحد شخصي است معقول نيست يك اضافه به تمامه مضاف بدونفر باشد چنانكه محال است يك ملكيت به تمامه متعلق بدو نفر مستقلا باشد و اينكه گفته شده كه وجود امر اعتباري بلحاظ معتبر است و معتبر مي تواند آنرا كه بخواهد لحاظ كند و بهمان نحو وجود خواهد يافت در اينجا صدق نيست زيرا در اينگونه امور اعتبار صحيح لازم است نه تخيلات و تو همات و باعتبار صحيح نمي توان يك حق و يا يك ملك را تماماً مال دو نفر دانست.وي سپس به بيان توجيه مواردي كه شبيه اين مورد است مانند حق شفعه حد قذف و غيره پرداخته است
بحث بيشتر در اين عقيده و بحث در درستي و يا نادرستي آن مستلزم ورود در فلسفه و متعلق و مورد آن قابل تجزيه و تقسيم است بنابراين هرگاه يك حق خيار بچند نفر وارث برسد هريك به نسبت سهم خود حق استفاده و اعمال آنرا دارند مانند اينكه هر گاه دو نفر يك چيز را بخرند و بگوئيم هر دو خيار دارند جز اينكه بهمين نحو هر يك به نسبت خود حق اعمال خيار داشته باشدراهي وجود ندارد (مرحوم سيد محمد كاظم يزدي در حاشيه متاجر اين عقيده را برگزيده است
ما را در سایت حسین شادمان کارشناس حقوق قضایی دنبال می کنید

برچسب : ارث , خیار در ارث, نویسنده : حسین شادمان hosseyn-shadman بازدید : 230 تاريخ : پنجشنبه 10 اسفند 1391 ساعت: 18:26